ڪـرامات حضرت زهـرا«س»
✍مسلمان شدن به برکت نام فاطمه(س)
?یکی از ذاکرین نقل کرده: در محضر آیة الله العظمی سید محمد هادی میلانی (معاصر حقیر) بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمدهایم به شرف اسلام نایل شویم،
?آیت الله میلانی فرمودند: علت چه چیز است؟
آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه ای شکست و استخوانهایش خورد شد، چنان که پزشکان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود، ولی عمل، خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بیبی صدا میزنیم، دخترم به او گفت: من تمام اندوخته مالی خود را راضی هستم بدهم که صحت به من برگردد، اما فکر میکنم باید ناکام و با دل پر غصه بمیرم. بیبی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که میتواند تو را شفا دهد.
✨گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بیبی گفت: تمام آنها برای خودت باشد، بدان من علویه ام و جده من زهرا(سلام الله علیها) است که پهلوی او را به ظلم شکستند، تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه زهرا، مرا شفا ده.
❤️دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمه یاری خواستن. بیبی هم در گوشه خانه با گریه میگفت:
یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانی را با خود آوردهام و شفای ا و را از شما میخواهم. مادر جان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار.
آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم: ای فاطمه پهلو شکسته!
??دیدم دخترم قدری ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: الان در بحر بودم، بانوی مجللهای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: من همانم که او را میخوانی.
دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم.
?مرحوم میلانی (ره) و حاضرین از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند
?منبع:
فضائل الزهراء، ص 109.